چه شوخي از نگه بيگناه ما شده است؟
که شرم تشنه به خون نگاه ما شده است
خداي تيغ ترا مهربان ما سازد
که سخت جاني ما سنگ راه ما شده است
ز طعن اهل ملامت چه پشت سر خاريم؟
کنون که سنگ ملامت پناه ما شده است
ز گرد بالش داغ جنون چه سر پيچيم؟
که اين ز روز ازل تکيه گاه ما شده است
به غير پنجه خونين، دگر کدامين گل
عزيز کرده طرف کلاه ما شده است؟
رخش که آينه را رو به خاک مي ماليد
ز خط سبز، بلاي سياه ما شده است