شماره ١٢٣: بلند نام نگردد کسي که در وطن است

بلند نام نگردد کسي که در وطن است
ز نقش ساده بود تا عقيق در يمن است
اگر چه دارد خسرو طلاي دست افشار
تصرف دل شيرين به دست کوهکن است
ز مرگ، مرده دلان از طلب فرو مانند
وگرنه جامه احرام اهل دل کفن است
اگر ز چشم غلط بين نقاب بردارند
زلال خضر نهان در سياهي سخن است
مشو به مرتبه پست از سخن قانع
که طول عمر به قدر بلندي سخن است
يکي است معني اگر لفظ بي شمار بود
يکي است يوسف اگر صد هزار پيرهن است
يکي هزار شد از خط صفاي او صائب
اگر چه سبزه بيگانه دشمن چمن است