سحاب گرد کدورت شراب صبحدم است
نشاط روي زمين در رکاب صبحدم است
صفاي چهره شبنم، گل سحرخيزي است
نقاب دولت بيدار، خواب صبحدم است
دمي که تيره نباشد، دم مسيحايي است
شبي که خوش گذرد در حساب صبحدم است
ز تيغ او جگر زخم تازه مي گردد
که صيقل دل مخمور، آب صبحدم است
جهان ز پرتو خورشيد غوطه زد در تيغ
هنوز شبنم ما مست خواب صبحدم است
مباد صرف کني اشک و آه را بي وقت
که اين متاع گرانمايه، باب صبحدم است