شماره ١٠٠: ز خم طلوع سهيل شراب نزديک است

ز خم طلوع سهيل شراب نزديک است
ز کوه سر زدن آفتاب نزديک است
شراب روشن اگر روي در زوال آورد
خوشم که سر زدن ماهتاب نزديک است
به هر چه دست زني مي توان خمار شکست
زمين ميکده ما به آب نزديک است
ز عيد روزه شود بسته گر در جنت
خوشم که ميکده را فتح باب نزديک است
فکنده است ترا دور منزل آرايي
وگرنه گنج به ملک خراب نزديک است
ز چشم شور نباشند خوشدلان ايمن
به سنگ تفرقه بزم شراب نزديک است
کشيده دار عنان ستم درين ايام
که ملک حسن ترا انقلاب نزديک است
دلا کناره کن از قرب آتشين رويان
که خامسوز شود چون کباب نزديک است
ز ديده بان حجاب تو بيخودي دورست
به چشم مست تو چندان که خواب نزديک است
به يک نگه دل صد پاره آب مي گردد
گل شکفته به وصل گلاب نزديک است
چو نيست دست به فرمان من ز رعشه وصل
ازين چه سود که بند نقاب نزديک است؟
فکنده است ترا دور خيره چشميها
وگرنه وصل ز راه حجاب نزديک است
تو روز مي گذراني، وگرنه روز حساب
به هر کسي که بود خود حساب نزديک است
فريب جلوه دنيا مخور چو نوسفران
که پيش تشنه لبان اين سراب نزديک است
به حيرتم که چرا مردمش چنين خشکند
چنين که خاک صفاهان به آب نزديک است
بلند پايگي آسمان ز پستي توست
به پاي همت ما اين رکاب نزديک است
ز هيچ دل نبود دور حسن عالمگير
به خانه همه کس آفتاب نزديک است
دلي به عالم صورت نبسته ام صائب
به وا شدن گره اين حباب نزديک است