نه انجم است که زينت فروز نه فلک است
که بر صحيفه افلاک، نقطه هاي شک است
تغافلي که به حال کسي بود مخصوص
هزار بار به از التفات مشترک است
حريف ناله نه اي، در گذر ز صحبت من
که ماجراي من و وصل، آتش و نمک است
به هوش باش نسازي طعام خود را شور
که شعر همچو طعام، استعاره چون نمک است
همين خط است که باطل ز حق جدا سازد
وگرنه حسن زن و مرد، هر دو مشترک است
کلام خويش به هر بيخرد مخوان صائب
سخن وظيفه جان است و روزي ملک است