نشاط عالم بي اعتبار درگردست
چو برق، خوشدلي روزگار در گردست
ز سير دايمي مهر مي توان دانست
که مهر عالم ناپايدار در گردست
مساز خانه درين خاکدان بي بنياد
که همچو ابر در او کوهسار در گردست
قرار نيست به يک جاي مهر تابان را
هميشه دولت ناپايدار در گردست
ز مهر و ماه تهي نيست کاسه گردون
هميشه مهره اين بد قمار در گردست
به پيچ و تاب شود منتهي کشاکش حرص
به گنج تا نرسيده است مار در گردست
مريز رنگ اقامت درين خراب آباد
که خاک چون فلک بي مدار در گردست
بجاست تا حرم کعبه، همچو قبله نما
درون سينه دل بيقرار در گردست
بشوي گرد کدورت ز صفحه خاطر
درين دو هفته که ابر بهار در گردست
بگير گردن مينا و رو به صحرا کن
که يک جهان قدح از لاله زار در گردست
غبار هستي عالم به گرد چون نرود؟
چنين که توسن آن شهسوار در گردست
اثر ز شعله هستي درين جهان تا هست
غم و نشاط چو دود و شرار در گردست
ز واصلان طريقت مجو قرار که موج
به قلزمي که بود بيکنار درگردست
به غير کاسه دريوزه گدايي نيست
پياله اي که درين روزگار درگردست
چگونه پاي به دامن کشند حق طلبان؟
که نقش پاي درين رهگذار در گردست
اگر چه راه طلب طي به جستجو نشود
مرا همان دل اميدوار در گردست
مساز برگ اقامت در آن چمن صائب
که همچو آب در او جويبار در گردست