شماره ٥٩: پرستشي که مدام است مي پرستي ماست

پرستشي که مدام است مي پرستي ماست
شبي که صبح ندارد سياه مستي ماست
اگر چه هستي ما چون حباب يک نفس است
دل پر آبله بحر از هواپرستي ماست
ز بخل نيست اگر بسته ايم راه سؤال
در آستين کف سايل ز پيشدستي ماست
نهشت در سر ما مغز، پوچ گوييها
فناي خرمن هستي ز باد دستي ماست
عروج مهر کند عمر سايه را کوتاه
بلند پايگي آسمان ز پستي ماست
ز خود برآمدگانند محو حق صائب
گرفته ماه تمام از غبار هستي ماست