ز عقل و هوش به تنگ آمدم اياغ کجاست؟
در آتشم ز پر و بال خود، چراغ کجاست؟
گرفته هوش گريبان من، پياله چه شد؟
خرد به فرق سرم پافشرده، داغ کجاست؟
ز ابر روغن بادام اگر به خاک چکد
دماغ سوخته را ذوق سير باغ کجاست
خضر پياله کشان را به آب مي راند
ز شيشه پرس که سر چشمه اياغ کجاست
مجو ز آتش، صائب قرارگاه سپند
به روي خاک بگو گوشه فراغ کجاست