شماره ٥١: کباب شد دلم از بويش اين شراب کجاست؟

کباب شد دلم از بويش اين شراب کجاست؟
شکست در جگرم شيشه اين گلاب کجاست؟
نه شب شناسد و نه روز ابر، حيرانم
که چشم روزن من محو آفتاب کجاست؟
عنان گسسته ز صحرا و دشت مي گذرد
دل رميده من موجه سراب کجاست؟
پلي است در گذر سيل حادثات فلک
درين قلمرو سيلاب، وقت خواب کجاست؟
مقام فقر و فنا جاي خودفروشي نيست
متاع خويش ندانسته اي که باب کجاست
فتاد دم به شمار و تو از سياه دلي
به فکر خويش نمي افتي، اين حساب کجاست؟
ز کار رفته سزاوار زخم کاري نيست
به من که رفته ام از هوش، اين عتاب کجاست؟
هزار جان عوض بوسه اي ز مشتاقان
ستاني و نشماري يکي، حساب کجاست؟
روي به خانه آيينه بي طلب هر دم
کناره از دل روشن کني، حجاب کجاست
نه بوسه است جواب سلام تا ندهند
گره به گوشه ابرو زدن جواب کجاست؟
درين خرابه کمر باز مي کند سيلاب
به گوشه دل ويرانم اين شتاب کجاست؟
ز بس که حسن تو سر تا به پا گلوسوزست
نيافتم که دل خونچکان کباب کجاست
ز جوش فکر تو صائب جهان به وجد آمد
سياه مستي کلک تو از شراب کجاست؟