بتان که صيد به نيرنگ مي نمايندت
کباب آتش بيرنگ مي نمايندت
اگر برون کني از دل هواي آزادي
بهشت در قفس تنگ مي نمايندت
ببر ز مردم غافل که اين گرانجانان
گران رکاب تر از سنگ مي نمايندت
به ناخني که رسد، پرده را بگردانند
معاشران که هماهنگ مي نمايندت
گر از لباس برآيي نمي شناسندت
همين گروه که يکرنگ مي نمايندت
ز زنگ، آينه دل اگر بپردازي
هزار آينه در زرنگ مي نمايندت
علامت نفس سوخته است، منزل نيست
سياهيي که به فرسنگ مي نمايندت
بکن به لاله رخان چشم خود سيه صائب
که زود چهره به خون رنگ مي نمايندت