چشم ازان حسن به سامان چه تواند دريافت؟
مور از ملک سليمان چه تواند دريافت؟
باده خوب است به اندازه ساغر باشد
ذره از مهر درخشان چه تواند دريافت؟
به دو صد چشم نشد زلف ازو کامروا
از رخش ديده حيران چه تواند دريافت؟
از لطافت نتوان رفتن جان را ديدن
ديده زان سرو خرامان چه تواند دريافت؟
قسمت زخم ازان کان ملاحت چه بود؟
از نمکزار، نمکدان چه تواند دريافت؟
چه قدر زخم ازان تيغ، نظر آب دهد؟
اين رگ ابر ز عمان چه تواند دريافت؟
کف سطحي چه قدر غور کند در دل بحر؟
زاهد خشک ز عرفان چه تواند دريافت؟
نشود تا قدمش ز آبله سر تا پا چشم
حاجي از خار مغيلان چه تواند دريافت؟
جز دمي آب که صد چشم بود در پي آن
خضر از چشمه حيوان چه تواند دريافت؟
با حيا گل نتوان چيد ز خوبان صائب
چشم پوشيده ز بستان چه تواند دريافت؟