نقطه اشک سراسيمه و شيدايي کيست؟
الف آه کمر بسته رعنايي کيست؟
شور بلبل ز نمکدان که برمي خيزد؟
عرق چهره گل پرتو زيبايي کيست؟
قمري از زلف که اين طوق به گردن دارد؟
جلوه سرو برآورده رعنايي کيست؟
پاي مجنون به گل از اشک غزالان مانده است
دشت، دامان گل از آبله فرسايي کيست؟
هر که را مي نگرم حلقه بيرون درست
تا سر زلف تو در پنجه گيرايي کيست؟
همه شب من دل خود مي خورم از تنهايي
تا خيال تو انيس شب تنهايي کيست؟
ابر با جلوه خورشيد قيامت چه کند؟
دامن دشت جنون پرده رسوايي کيست؟
مژه شوخ تو آرام ندارد امروز
تا دگر در پي تاراج شکيبايي کيست؟
پرده از چهره انديشه نما افکنده است
ديگر آن آينه رو در پي رسوايي کيست؟
ماه در ابر تنک جلوه ديگر دارد
ورنه آن زلف سيه پرده بينايي کيست؟
گذري نيست که دامي نکشيده است آنجا
يارب آن زلف به قصد دل هر جايي کيست؟
همه شب خون سيه مي چکد از مژگانش
خامه صائب سودازده سودايي کيست؟