ساغر از غير گرفتن گل بي پروايي است
به حريفان مزه دادن ثمر رسوايي است
صحبت همنفسان باد بهار طرب است
زردي چهره خورشيد گل تنهايي است
به خط سبز نوشته است به مجموعه سرو
کآفت بي ثمري لازمه رعنايي است
هر سپهدار درين دشت سپاهي دارد
لشکر فيض به زير علم تنهايي است
در زميني که توان رو به قفا کرد سفر
به عصا راه بريدن اثر بينايي است
چه عجب صائب اگر داغ نسوزد بر سر
گل زدن بر سر دستار ز بي پروايي است