رتبه عشق و هوس پيش بتان هر دو يکي است
خار خشک و مژه اشک فشان هر دو يکي است
گل بي خار در آنجاست به خرمن، ورنه
تار گلدسته و آن موي ميان هر دو يکي است
به نسيمي ز گلستان سفري مي گردد
برگ عيش من و اوراق خزان هر دو يکي است
نشأه لطف دهد خشک و عتابي که تر است
سخن سخت تو و رطل گران هر دو يکي است
پيش آن کس که مرا سر به بيابان داده است
خرده جان من و ريگ روان هر دو يکي است
سري آن رشته به همتاب ندارد، ورنه
پيچ و تاب من و آن موي ميان هر دو يکي است
از بصيرت خبري نيست تهي چشمان را
سنگ و گوهر به ترازوي جهان هر دو يکي است
چه ضرورت کني راست به آتش خود را؟
پيش اين کج نظران تير و کمان هر دو يکي است
چه خيال است در آيينه مصور گردد؟
عکس رخسار تو و صورت جان هر دو يکي است
در خزان سرو چو ايام بهاران تازه است
دل چو آزاد شود سود و زيان هر دو يکي است
سخن ماست يکي گر چه دل ماست دو نيم
خامه يکدل ما را دو زبان هر دو يکي است
پيش سروي که به گل رفته مرا پا صائب
اشک خونين من و آب روان هر دو يکي است