پيش صاحب نظران درد و دوا هر دو يکي است
چشم بيمار و لب روح فزا هر دو يکي است
پيش ما سايه ديوار و هما هر دو يکي است
خاک و زر در نظر همت ما هر دو يکي است
صورت حال جهان گر بد و گر نيک بود
پيش آيينه خوش مشرب ما هر دو يکي است
نوش و نيش است يکي پيش سبکرفتاران
خار و گل در گذر باد صبا هر دو يکي است
پشت و رو آيينه را مانع يکتايي نيست
کفر و دين در نظر وحدت ما هر دو يکي است
گل رعنا نبود عالم بيرنگي را
باده و خون به مذاق عرفا هر دو يکي است
پيش آن کس که به تسليم و رضا تن درداد
لذت نيشکر و تير قضا هر دو يکي است
تا ازان کعبه مقصود جدا افتادم
دل بيتاب من و قبله نما هر دو يکي است
اگر اين است ره راست که من يافته ام
خطر راهزن و راهنما هر دو يکي است
در کمانخانه زنخجير، ترازو گردد
مژه شوخ تو و تير قضا هر دو يکي است
در ته پاي تو از سرکشي و رعنايي
خون پامال من و رنگ حنا هر دو يکي است
ز احتياج تو کريمان ز لئيمند جدا
دل چو افتاد غني بخل و سخا هر دو يکي است
هر قدر خط تو افزود، مرا مهر فزود
سبزه خط تو و مهرگيا هر دو يکي است
در سراپرده گوش تو ز سنگيني ناز
ناله عاشق و آواز درا هر دو يکي است
دوزخ مردم يکرنگ دورنگان باشند
چه بهشتي است که روز و شب ما هر دو يکي است
خواهش نام کم از خواهش نان صائب نيست
که صلاي کرم و بانگ گدا هر دو يکي است