خط سبزي که به گرد لب جانان گشته است
پي خضرست که بر چشمه حيوان گشته است
چهره نو خط ما روي مه کنعاني است
که کبود از اثر سيلي اخوان گشته است
طمع رحم ازان دشمن ايمان زودست
که به تيغ خط بيرحم مسلمان گشته است؟
واي بر عاشق بيچاره که هر حلقه خط
گرد رخساره او چشم نگهبان گشته است
ماه از هاله سر خود به گريبان برده است
تا خط سبز به گرد رخ جانان گشته است
خط که ارباب هوس را رقم نوميدي است
مد احسان من بي سر و سامان گشته است
به صف محشر اگر روي نهد مي شکند
لشکر حسن تو هر چند پريشان گشته است
صائب از ميوه جنت نخورد آب، دلش
ديده هر که بر آن سيب زنخدان گشته است