سيل درمانده کوتاهي ديوار من است
بي سرانجامي من خانه نگهدار من است
مي کند کار نسيم سحري با دل من
خامشي گر چه به ظاهر گره کار من است
چون نشد پيش شکر سبز چو طوطي سخنم
زين چه حاصل که جهان واله گفتار من است؟
چشمه اي را که سکندر به دعا مي طلبيد
شبنم سوخته چهره گلزار من است
مي توانم سر طومار شکايت وا کرد
عرق شرم تو مهر لب اظهار من است
دوستان آينه صورت احوال همند
من خراب توام و چشم تو بيمار من است
منم آن آينه خاطر که رگ خواب جهان
همچو مژگان به کف ديده بيدار من است
نيست آيينه بينايي من عيب نما
به چه تقصير فلک در پي آزار من است؟
در خرابات من آن باده پرستم صائب
که رگ تلخي مي رشته زنار من است