اي که قصدت ز سفر يار صداقت کيش است
آه ازين راه درازي که ترا در پيش است
پيش جمعي که ز باريک خيالان شده اند
در جهان نوشي اگر هست، نهان در نيش است
بيشتر عفو خداشامل حالش گردد
گنه هر که به ميزان قيامت بيش است
پرده پوشي چو خموشي نبود نادان را
کز نظرها کجي تير نهان در کيش است
عذر سنگين دلي تيغ ترا مي خواهد
نمکي کز لب لعل تو مرا بر ريش است
نيست درويش، فقيري که کند فقر اظهار
هر که پوشيده کند حاجت خود درويش است
پيشي قافله ما به سبکباري نيست
هر که برداشته بار از دگران در پيش است
صائب از قدر کفاف آنچه بود يک جو بيش
بر دل قانع من تخم دو صد تشويش است