چون کند روي تو با خط سياه از شش جهت؟
رو به اين آيينه آورده است آه از شش جهت
کاش سر تا پاي مي گشتم نظر چون آفتاب
تا به رخسار تو مي کردم نگاه از شش جهت
کعبه و بتخانه اي در عالم توحيد نيست
عاشق يکرنگ دارد قبله گاه از شش جهت
کاهلي پيچيده دارد دامن ما را به دست
ورنه دارد کعبه کوي تو راه از شش جهت
هر که را ديديم حيران قد رعناي اوست
بر علم دارد نظر دايم سپاه از شش جهت
هر که گردد بي سر و پا در خم چوگان چرخ
نور از خورشيد مي گيرد چو ماه از شش جهت
تا به کي در جستجوي آن نگار بي جهت
کاروان گريه اندازم به راه از شش جهت
چون به تلخي عاقبت بر جاي مي بايد گذاشت
چند چون زنبور سازي تکيه گاه از شش جهت
نيست صائب فرصت پرسيده راه صواب
در ميان دارد مرا از بس گناه از شش جهت