مي توان از گلشن فردوس دست افشان گذشت
از تماشاي بناگوش بتان نتوان گذشت
يک سر مو بر تنم بي پيچ و تاب عشق نيست
تا کدامين آتشين جولان ازين ميدان گذشت
خاکمال خجلت همکار خوردن مشکل است
از غبار خط او يارب چه بر ريحان گذشت
خنده سايل بلاگردان برق آفت است
واي بر کشتي که از وي خوشه چين گريان گذشت
آب مي گردد به چشم از مهر و از تاب رخش
اشک نتواند مرا از سايه مژگان گذشت
چشم آخربين به استقبال آفتاب مي رود
عمر ما چون نوح در انديشه طوفان گذشت
اهل معني را به صورت هست ربط معنوي
چون تواند صائب از نظاره خوبان گذشت؟