سرو را چون لاله و گل احتياج غازه نيست
زينت آزادمردان غير روي تازه نيست
جلوه برق است رنگ اعتبارات جهان
يک نفس گل بيش بر دستار مردم تازه نيست
هر کسي از محرمان خاص داند خويش را
التفات عام آن پرکار را اندازه نيست
بي تردد، چون گذشتي از خودي در منزلي
قطع اين وادي به پاي ناقه و جمازه نيست
مي برآرد ز پريشاني دل آشفته را
به ز خط جام اين اوراق را شيرازه نيست
مي توان بردن به مقصد راه از سنگ نشان
مطلب عنقا ز کوه قاف جز آوازه نيست
نشنوي تا حرف پوچ، از پوچ گفتن لب ببند
باعثي خميازه را بالاتر از خميازه نيست
گفته اي صائب ز ديرين محرمان بزم ماست
ظرف ما را طاقت اين لطف بي اندازه نيست