طاعت ظاهر طريق مردم آزاده نيست
پرده بيگانگي اينجا به جز سجاده نيست
در صف مستان که بيرون رفتن از خود طاعت است
بادبان کشتي مي کمتر از سجاده نيست
از هوا مرغان فارغبال روزي مي خورند
در قفس هم رزق ما بي طالعان آماده نيست
لغزش مستانه ما عذرها دارد، ولي
عذر ما را کي پذيرد هر که کار افتاده نيست؟
نقشبندان معاني را براي مشق فکر
تخته مشقي به از رخساره هاي ساده نيست
راه حرف از خنده گل عندليبان يافتند
دور باشي حسن را چون جبهه نگشاده نيست
بيقراري لازم آغاز عشق افتاده است
جوش خامي در زمان پختگي با باده نيست
دعوي آزادگي از سرو، رعنايي بود
سرکشي صائب طريق مردم آزاده نيست