روزي دل جز شکست از يار شوخ و شنگ نيست
قسمت ديوانه از طفلان به غير از سنگ نيست
تا نفس چون گردبادم هست، جولان مي زنم
دشت پيماي جنون، پا بسته فرسنگ نيست
چند حرف سخت در کار دل نازک کني؟
آخر اي بي رحم، جان شيشه اي از سنگ نيست
خارخار آشيان را گر ز دل بيرون کنند
چارديوار قفس بر عندليبان تنگ نيست
صائب ار ذوق تماشا گرد دل مي گرددت
هيچ دامي همچو دام طره شبرنگ نيست