روي سخت کوه را پروايي از شمشير نيست
در گرانجان تبت وارونه را تأثير نيست
خودنمايي در غبار خط نمي آيد ز خال
دانه را نشو و نما در خاک دامنگير نيست
موج هيهات است گردد مانع رفتار سيل
عاشق ديوانه را پروايي از زنجير نيست
مي کند انديشه از زخم زبان ناصحان
ورنه مجنون را محابا از دهان شير نيست
بس که کاهيدم ز سوز عشق، بر مجنون من
حلقه چشم غزالان کمتر از زنجير نيست
آه را درد گران بال و پر جولان شود
در کمان سخت آرامش نصيب تير نيست
از نسيم صبح هيهات است پيکان بشکند
در دل افسرده صائب نغمه را تأثير نيست