جز پريشان خاطري در عالم ايجاد چيست؟
غير مشتي خاروخس در خانه صياد چيست؟
بحر عشق است اين که موجش مي شکافد کوه را
اي حباب سست بنياد اين سر پر باد چيست؟
عقل معذورست مي کوشد اگر در نفي عشق
از رخ زيبا نصيب کور مادرزاد چيست؟
ريخت اوراق حواسم آخر از باد نفس
جز پريشاني، گل جمعيت اضداد چيست؟
از نسب کردن تفاخر بر حسب سگ سيرتي است
غير مشتي استخوان در دست از اجداد چيست؟
مرغ زيرک در جبين دانه بيند دام را
دام را در خاک پنهان کردن اي صياد چيست؟
تيشه هر کس زد به پاي خصم، زد بر پاي خويش
کوشش پرويز در خونريزي فرهاد چيست؟
گرنه نقاشي است آتشدست در صلب وجود
پيچ و تاب زلف جوهر در دل فولاد چيست؟
جز غبار خاطر و گرد کدورت هر نفس
قسمت صائب ازين دير خراب آباد چيست؟