دوستي هاي جهان با ريو و رنگ آلوده است
شهد اين مکار با چندين شرنگ آلوده است
دامن از خون شهيدان چيدن از انصاف نيست
کز شفق خورشيد هم دامن به رنگ آلوده است
سعي کن نامي درين عالم به گمنامي برآر
ورنه هر نامي که هست اينجا به ننگ آلوده است
باده ممزوج مي بايد دل بيمار را
سازگار طبع عاشق صلح جنگ آلوده است
دختر رز را مکن زنهار صاحب اختيار
کاين سيه رو نام مردان را به ننگ آلوده است
بر سر جوش است ديگر خون حشر انتقام
تا که از خون ضعيفان باز چنگ آلوده است؟
از خدنگ او چرا دل مي کند پهلو تهي؟
گرنه از خون رقيبان آن خدنگ آلوده است
جود بي منت مجو از کس که خورشيد بلند
از فروغ خود به خون رخسار سنگ آلوده است
بي شفق هرگز بساط چرخ خشم آلود نيست
دايم از خون چنگ و دندان پلنگ آلوده است
کي دل بيتاب را مانع ز رفتن مي شود؟
وعده صلحي که با صد عذر لنگ آلوده است
عاشقان صائب بلا گردان معشوق خودند
زين سبب بال و پر طوطي به زنگ آلوده است