سرکشي از قامت آن دلربا زيبنده است
مد احسان هر قدر باشد رسا زيبنده است
نقد جان را مصرفي چون خاک پاي يار نيست
سرو را آب روان در زير پا زيبنده است
خوشنما باشد شراب لعل در جام بلور
پنجه سيمين خوبان را حنا زيبنده است
ماه در ابر تنک جولان ديگر مي کند
سرو سيمين را قباي ته نما زيبنده است
از کريمان هر قدر لطف و تواضع خوشنماست
سرکشي و بي نيازي از گدا زيبنده است
سبزه اميد خشک از ابر بي باران شود
در لباس شرم عرض مدعا زيبنده است
پرده پوشي مي کند دولت سر بي مغز را
استخوان در سايه بال هما زيبنده است
مي نمايد تيغ غيرت جوهر خود در نيام
فقر را در آستين دست دعا زيبنده است
تا هوا را اهل دولت زير دست خود کنند
پايه تخت سليمان بر هوا زيبنده است
صفحه هاي ساده را مسطر بود نقش مراد
بر تن درويش نقش بوريا زيبنده است
صائب از زرين کلاهان خاکساري خوشنماست
شاخ نرگس را نظر بر پشت پا زيبنده است