آتش افروز شکر شيريني پيغام توست
زخم پيراي ملاحت تلخي دشنام توست
سبزه اي کز آتش ياقوت فرساي کليم
مي زند جوش طراوت، خط عنبر فام توست
ابر سيرابي که بر خارا کند گوهر نثار
وز ندامت تر نگردد، التفات عام توست
اي تغافل پيشه بر پرواز ما دل بد مکن
خاک ما افتادگان در شهر بند دام توست
کار خود صائب به تأثير محبت واگذار
اين نديدنها گناه شوخي ابرام توست