حق پرستي، قطره را در کار دريا کردن است
خودشناسي، بحر را در قطره پيدا کردن است
بي وجود حق ز خود آثار هستي يافتن
ذره ناچيز بي خورشيد پيدا کردن است
ترک دنيا کرده را باطن مصفا مي شود
چشم پوشيدن ز اوضاع جهان، وا کردن است
صلح دادن سبحه و زنار را با يکدگر
رشته سر در گم توفيق پيدا کردن است
در حجاب خامشي با روح گلشن همزبان
طوطيان را در پس آيينه گويا کردن است
گر رسد باد مخالف، ور وزد باد مراد
بادبان کشتي ما دل به دريا کردن است
سينه را از خار خارکين مصفا ساختن
جمع کردن خار و خس، در چشم اعدا کردن است
بر زمين از سالکان گرمرو جستن نشان
نقش پاي موج را در بحر پيدا کردن است
سر به زير بال بردن بلبلان را در بهار
غنچه محجوب را در پرده رسوا کردن است
ديده يعقوب مي بايد براي امتحان
کار بوي پيرهن هر چند بينا کردن است
چون توان خاطرنشان طفل طبعان ساختن؟
اين تماشاها که در ترک تماشا کردن است
نيست ناقص را کمالي بهتر از اظهار عجز
دستگير ناشناور، دست بالا کردن است
آستين بر گوهر عبرت فشاندن مشکل است
ورنه صائب را چه پرواي تماشا کردن است؟