در بياباني که خارش تشنه خون خوردن است
پاي در دامن کشيدن گل به دامن کردن است
رزق ما چون شبنم از رنگين عذاران چمن
با کمال قرب، دندان بر جگر افشردن است
چون صدف دامن گره کردن به دامان گهر
در گريبان دشمن خونخوار را پروردن است
خو به عزلت کن که در بحر پر آشوب جهان
گوشه گيري کشتي خود را به ساحل بردن است
معني نازک به آساني نمي آيد به دست
پيچ و تاب جوهر هر شمشير از خون خوردن است
عمر در تمهيد اسباب سفر ضايع مکن
توشه اي گر هست راه عشق را، دل خوردن است
نيست راهي از دل و دين باختن نزديکتر
در قمار عشق هر کس را که ميل بردن است
سر به جيب خامشي بردن درين آشوبگاه
از خم چوگان گردون گوي بيرون بردن است
از تأمل پايه معني به گردون مي رسد
سرفرازي نخل را صائب ز پا افشردن است