حسن عالمسوز ماه من دو بالاي گل است
کج نگه کردن به دستارش چه ياراي گل است؟
گلفروش باغ، ناز باغبانان مي کشد
لاله چين دشت ايمن را چه پرواي گل است؟
بيغمي بنگر که با اين داغ هاي آتشين
چشم کافر نعمت ما را تمناي گل است
از سر ميناي پر مي پنبه برداريد زود
شعله را بر گوشه دستارکي جان گل است؟
هر که دارد شيشه اي خود را به گلشن کي کشد؟
وعده گاه دختر رز باز در پاي گل است
شوخ چشمي بين که با خصمي چو خورشيد بلند
شبنم گستاخ ما محو تماشاي گل است