باده بي لعل لب دلبر کشيدن مشکل است
تلخي از درياي بي گوهر کشيدن مشکل است
در حريم وصل، پاس شرم نتوان داشتن
در بهاران سر به زير پر کشيدن مشکل است
وحشت ظلمت گوارا گردد از آب حيات
ناز خط بي لعل جان پرور کشيدن مشکل است
هر تنک ظرفي نمي گردد حريف آسمان
شيشه پر زهر را بر سر کشيدن مشکل است
با ثمر بار رعونت نيست بر دلها گران
ناز نخل از عرعر بي بر کشيدن مشکل است
عمر جاويدان نگردد جمع با فرماندهي
آب خضر از جام اسکندر کشيدن مشکل است
سر به زير بال کش صائب به فکر گلستان
چون گلستان را به زير پر کشيدن مشکل است