عشق را در پرده ناموس ديدن مشکل است
شمع را در جامه فانوس ديدن مشکل است
ساق سيمين مي کند رفتار را با آب و تاب
جلوه با آن پاي از طاوس ديدن مشکل است
دست افسوسي است هر برگي در ايام خزان
بوستان را پر کف افسوس ديدن مشکل است
بي تکلف بوستان با ناله بلبل خوش است
دير را بي نغمه ناقوس ديدن مشکل است
سر چه باشد تا دريغ از دوستان دارد کسي
دشمنان خويش را مأيوس ديدن مشکل است
در حريم هوشياران پاکداماني خوش است
بزم مي را بي کنار و بوس ديدن مشکل است
مرغ زيرک مي شناسد خانه صياد را
عارفان را خرقه سالوس ديدن مشکل است
گر چه دارد دور باش از روي آتشناک شمع
چاک در پيراهن فانوس ديدن مشکل است
عالم معقول بر هر کس که صائب جلوه کرد
بعد ازان در عالم محسوس ديدن مشکل است