داستان شوق را تحرير کردن مشکل است
بحر را از موج در زنجير کردن مشکل است
بند پيش سيل بي زنهار نتواند گرفت
بي قرار شوق را زنجير کردن مشکل است
با تهي چشمان چه سازد نعمت روي زمين؟
چشم روزن را ز پرتو سير کردن مشکل است
مي توان ز افسانه کردن چشم آهو را به خواب
چشم عيار ترا تسخير کردن مشکل است
دستگيري نيست پيري را به جز افتادگي
اين کهن ديوار را تعمير کردن مشکل است
خواب زاهد تلخ گرديده است از ياد بهشت
کودکان را ترک جوي شير کردن مشکل است
گفتگوي اهل غفلت قابل تأويل نيست
خواب پاي خفته را تعبير کردن مشکل است
معني پيچيده مي پيچد زبان تقرير را
آيه آن زلف را تفسير کردن مشکل است
هست زير آسمان امنيت خاطر محال
خواب راحت را دهان شير کردن مشکل است
با صف مژگان نظربازي نه کار هر کس است
ديده را آماجگاه تير کردن مشکل است
خط غباري نيست کز وي دل توان برداشتن
چاره اين خاک دامنگير کردن مشکل است
تشنگي نتوان به شبنم بردن از ريگ روان
ديده ناديدگان را سير کردن مشکل است
با خيال خشک تا کي سر به يک بالين نهم؟
دست در آغوش با تصوير کردن مشکل است
نيست جز تسليم صائب هيچ درمان عشق را
پنجه در سر پنجه تقدير کردن مشکل است