هر که چون پروانه بي باک، مست آتش است
هر کجا پر مي زند بر روي دست آتش است
ربط ما با داغ عالمسوز عشق امروز نيست
سالها شد اين سمندر شير مست آتش است
نيست حسن و عشق را از هم جدايي جز به نام
هر که بر پروانه خندد در شکست آتش است
نفس اگر بر عقل غالب شد، همان مغلوب اوست
دود بر آتش سوار و زير دست آتش است
مصرع صائب جگرسوزست چون تير شهاب
اين خدنگ گرمرو، گويا ز شست آتش است