گر چه در دفع کدورت هر نوايي دلکش است
در ميان سازها، ني تير روي ترکش است
گر برآرد عشق دود از عقل، جاي رحم نيست
خانه زنبور کافر مستحق آتش است
رزق خاموشان شود اکثر معاني لطيف
کوزه سربسته را قسمت شراب بي غش است
هيچ رنگي نيست در آتش نباشد نعل او
در ميان رنگ ها زردي طلاي بي غش است
حسن چون مستور باشد عشق زنداني بود
عشق عالمسوز گردد يار چون لولي وش است
روز دعوي در صف زورين کمانان سخن
مصرع برجسته صائب تير روي ترکش است