حيرت شبنم درين گلزار عين حکمت است
رتبه بينايي هر کس به قدر حيرت است
خودنمايي غافلان را در بلا مي افکند
پاي خواب آلود تا ساکن بود بي آفت است
موج در يکتايي دريا نيندازد خلل
چهره وحدت نهان در زير زلف کثرت است
زود باشد کز ندامت سر به جاي پا نهد
هر که در بزم جهان چون شمع، عاشق صحبت است
کف نگيرد دامن غواص گوهر جوي را
از تماشا مطلب عارف شکار عبرت است
يادبود ما فراموشي است از احوال ما
پيش عزلت دوستان تقصير خدمت خدمت است
نيست صائب عاشقان را از غم دنيا ملال
ماهيان را موجه دريا کمند وحدت است