روي مطلب در نقاب يأس از ابرام ماست
شمع در فانوس از پروانه خودکام ماست
چشم تا وا کرده ايم، از خويش بيرون رفته ايم
نقطه آغاز ما همچون شرر انجام ماست
از زبان شکوه ما عيش عالم تلخ شد
تلخي کام شکر از تلخي بادام ماست
ما که در بيت الحرام بيخودي داريم روي
بادبان کشتي مي جامه احرام ماست
جاي حيرت نيست صائب گر زمين گيرست دل
سالها شد زير سنگ از آرزوي خام ماست