هر که پيوندد به اهل حق ز مردان خداست
آهن پيوسته با آهن ربا، آهن رباست
قدر روشندل فزون از خاکساري مي شود
بر گهر گرد يتيمي سايه بال هماست
قهرمان عشق مي باشد به عاشق مهربان
کشتي غواص گوهر جو به دريا آشناست
از مآل شادماني سربلندان غافلند
اره اين نخل سرکش خنده دندان نماست
بي دلان طفل مشرب زين سياهي مي رمند
ديده بالغ نظر را خط مشکين توتياست
حسن را بي پرده ديدن از ادب دورست دور
ديده ما شرمگينان چون زره زير قباست
گر چه دست اهل دولت هست در ظاهر بلند
دست ارباب دعا بالاترين دستهاست
عشق در پيران بود چون طبل در زير گليم
در جوانان عشق شورانگيز، عيد و روستاست
ديده تن پروران آب سياه آورده است
ورنه شمشير شهادت موجه آب بقاست
از غبار دل، زبان آتشين گفتار من
زنده زير خاک صائب چون چراغ آسياست