هر که را اينجا به سيلي آسمان خواهد نواخت
در کنار مرحمت، در آن جهان خواهد نواخت
باغبان در نوبهاران گوشمالي مي دهد
نغمه سنجي را که در فصل خزان خواهد نواخت
قطره ما را ز چشم انداخت گر ابر بهار
در کنار لطف، بحر بيکران خواهد نواخت
مي زند برق فنا بر خرمن ما خويش را
تابه برگ کاه ما را کهکشان خواهد نواخت
ساز سير آهنگ ما را بر زمين زد آسمان
چنگ و ناي بينوايان را چسان خواهد نواخت؟
ما يتيمان را به جوي شير، لطف کردگار
همچو مادر در بهشت جاودان خواهد نواخت
باغبان از چشم پاک ما اگر واقف شود
همچو شبنم در کنار گلستان خواهد نواخت
هيچ کس را دل به اشک آتشين ما نسوخت
طفل ما را دامن آخر زمان خواهد نواخت
هستي ما صرف شد در گوشمال غم، مگر
در کنار خاک ما را آسمان خواهد نواخت؟
آن سليماني که کرد از مغز چشم زاغ سير
اين هما را هم به مشتي استخوان خواهد نواخت
در دهان شير اگر افتد، مسلم مي جهد
هر شکاري را که آن ابرو کمان خواهد نواخت
نوبت گفتار اگر صائب به ما خواهد رسيد
مور ما را آن سليمان زمان خواهد نواخت