آمد سحر به خانه من يار، بي حجاب
امروز از کدام طرف سر زد آفتاب؟
ديروز بوسه بر لب خميازه مي زدم
امروز مي کنم ز لبش بوسه انتخاب
هر چند سرکش است، شود رام و خوش عنان
حسني که شد ز حلقه خط پاي در رکاب
نتوان مرا به صبح صباحت فريب داد
پروانه را خنک نشود دل ز ماهتاب
آن را که دخل و خرج برابر بود چو ماه
رزقش هميشه مي رسد از خوان آفتاب
باطل شود چو آبله در زير دست و پا
هر شبنمي که محو نگردد در آفتاب
آسودگي به خواب نبينند ذره ها
جايي که چشم خود نکند گرم، آفتاب
مظلوم حيف خود نگذارد به ظالمان
از گريه داغ بر دل آتش نهد کباب
از جبهه کريم گره زود وا شود
يک لحظه بار خاطر دريا بود حباب
صائب، ز لطف، موجه دريا به هم شکافت
چندان که ساخت پرده بيگانگي حباب