ديده از خط بديع آب دهيد اي احباب
که عجب نقش بديعي زده دوران بر آب
لب ميگون و خط سبز تماشا دارد
بزداييد ز دل زنگ ازين سبزه و آب
دم خط را چو دم صبح غنيمت دانيد
پيش از آن دم که ز مقراض شود پا به رکاب
زين خط تازه وتر، ديده و دل آب دهيد
که ز هر حلقه در آتش بودش نعل شتاب
گر چه ايمن ز خزان است بهار عنبر
بشتابيد به نظاره شما اي احباب
شب قدرست خط سبزنکويان، زنهار
غافل از دولت بيدار مگرديد به خواب
خط مشکين، خط بيزاري اهل هوس است
مگذريد از سر اين آيه رحمت به شتاب
گر غبار خط ازان روي چنين خواهد خاست
اي بسا ديده کز اين گرد شود خانه خراب
گر چه از مشک شود وحشت آهو افزون
حسن خوبان ز خط سبز برآيد ز حجاب
خط شبرنگ کند گردن خوبان را نرم
عاملان را نبود سرکشي از پاي حساب
گفتم از خط دل او نرم شود، زين غافل
که خط سبز زند زهر به شمشير عتاب
چون زند سبزه خط موج طراوت صائب
نيست ممکن که توان شد ز تماشا سيراب