بر چرخ محيط است فروغ نظر ما
ساحل دل درياست ز آب گهر ما
در نامه ما حرف نسنجيده نباشد
از جيب صدف سفته برآيد گهر ما
چون ديده ماهي که نمايد ز ته آب
از پرده سنگ است نمايان شرر ما
هرچند پر و بال نداريم چو شبنم
از پرتو خورشيد بود بال و پر ما
شيريم ولي زهره آزار نداريم
از جنبش رگ کوچه دهد نيشتر ما
آزادي ما در گرو پختگي ماست
آويخته است از رگ خامي ثمر ما
بيداد فلک را به تغافل گذرانيم
پوشيدن چشم است ز دشمن سپر ما
از همرهي عقل به جايي نرسيديم
پيچيده تر از راه بود راهبر ما
يارب که دعا کرد که چون قافله موج
آسايش منزل نبود در سفر ما
صائب جگرش چون جگر صبح شود چاک
يک روز اگر چرخ کشد دردسر ما