زان خط که تو بر عارض گلنار کشيدي
ابدال جهان را همه در کار کشيدي
بر ماه به پرگار کشيدي خط مشکين
دلها همه در نقطه پرگار کشيدي
هر دل که ترا جست چو ديوانه مستي
در سلسله زلف زره دار کشيدي
زنار پرستي مکن اي بت که جهاني
در سلسله زلف چو زنار کشيدي
بس زاهد و عابد که بر آن طره طرار
از صومعه در خانه خمار کشيدي
هر دل که سرافراشت به دعوي صبوري
او را به سوي خويش نگونسار کشيدي