تا معتکف راه خرابات نگردي
شايسته ارباب کرامات نگردي
از بند علايق نشود نفس تو آزاد
تا بنده رندان خرابات نگردي
در راه حقيقت نشوي قبله احرار
تا قدوه اصحاب لباسات نگردي
تا خدمت رندان نگزيني به دل و جان
شايسته سکان سماوات نگردي
تا در صف اول نشوي فاتحه «قل »
اندر صف ثاني چو تحيات نگردي
شه پيل نبيني به مراد دل معشوق
تا در کف عشق شه او مات نگردي
تا نيست نگردي چو سنايي ز علايق
نزد فضلا عين مباهات نگردي
محکم نشود دست تو در دامن تحقيق
تا سوخته راه ملامات نگردي