تا مسند کفر اندر اسلام نهادستي
در کام دلم زهري ناکام نهادستي
زلف تو نيارامد يکساعت و دلها را
در حلقه مشکينش آرام نهادستي
از چهره خود باغي بر خاص گشادستي
وز غمزه خود داغي بر عام نهادستي
در عالم حسن خود بي منت گردوني
هم صبح نمودستي هم شام نهادستي
بر جرم مه تابان مرغان حقيقت را
هم دانه فگندستي هم دام نهادستي
در مجلس طنازي بر دست گرانجانان
از بهر سبکباري صد جام نهادستي
شوريده نمي خواندند زين بيش سنايي را
شوريده سنايي را تو نام نهادستي