اي مونس جان من خيال تو
خوشتر ز جهان جان وصال تو
جانهاي مقدس خردمندان
سرگشته به پيش زلف و خال تو
کس نيست به بيدلي نظير من
چون نيست به دلبري همال تو
گر صورت عشق و حسن کس بيند
آن مثل منست با خيال تو
ليکن چکنم چو آيدم خوشتر
از حال جهان همه محال تو
هر چند هميشه تنگدل باشم
از تير دو چشم بد سگال تو
خرسند شوم چو گوييم يک ره
اي خسته چگونه بود حال تو
هستم به جوال عشوه ات دايم
وان کيست که نيست در جوال تو