شماره ٣٢٠: اي دوست ره جفا رها کن
اي دوست ره جفا رها کن
تقصير گذشته را قضا کن
بر درگه وصل خويش ما را
با حاجب بارت آشنا کن
در صورت عشق ما نگارا
بدخويي را ز خود جدا کن
آخر روزي براي ما زي
آخر کاري براي ما کن
ماها تو نگار خوش لقايي
با ما دل خويش خوش لقا کن
من دل کردم ز عشق يکتا
تو رشته دوستي دو تا کن
اکنون که تو تشنه بلايي
راضي شده ام هلا بلا کن
ورنه تو که سغبه جفايي
تن در دادم برو جفا کن
در جمله هميشه با سنايي
کاري که کني تو بي ريا کن