تا ما به سر کوي تو آرام گرفتيم
اندر صف دلسوختگان نام گرفتيم
در آتش تيمار تو تا سوخته گشتيم
در کنج خرابات مي خام گرفتيم
از مدرسه و صومعه کرديم کناره
در ميکده و مصطبه آرام گرفتيم
خال و کله تو صنما دانه و دامست
ما در طلب دانه ره دام گرفتيم
يک چند به آسايش وصل تو به هر وقت
از باده آسوده همي جام گرفتيم
امروز چه ار صحبت ما گشت بريده
اين نيز هم از صحبت ايام گرفتيم