تا کي از ناموس هيهات اي پسر
بامدادان جام مي هات اي پسر
ساغري پر کن ز خون رز مرا
کاين دلم خون شد ز غمهات اي پسر
خوش بزي با دوستان يک دم بزن
دل بپرداز از مهمات اي پسر
بر نشاط و خرمي يک دم بزي
وقت کن ايام و ساعات اي پسر
هر کجا دلداده آواره اي
بيني او را کن مراعات اي پسر
چند بر طاعات ما راحت کني
نيست ما را برگ طاعات اي پسر
عاشقان مست را وقت صبوح
سود کي بخشد مقالات اي پسر
هر زمان خواني خراباتي مرا
چند باشي زين محالات اي پسر
کاشکي يک دم گذارندي مرا
در صف اهل خرابات اي پسر